در آبان سال 1363 شهید زینالدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت میکنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شرکت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
یک روز که برای نماز جماعت به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخنرانی برادر مهدی زینالدین فرمانده لشکر استفاده میکنیم. من هنوز ایشان را نمیشناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی میآید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. اینجا بود که شهید زین الدین را شناختم
نزدیک عملیات بود می دونستم تازه دخترش بدنیا اومده ، دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون
گفتم: چیه؟
گفت:عکس دخترمه
گفتم:بده ببینم
گفت:خودم هنوز ندیدمش
گفتم:چرا؟
گفت:الان موقع عملیاته ،می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده
بذار بعد از عملیات می بینم
بابا آب داد
بابا نان داد
بعد جنگ شد
بابا جون داد
چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم. حاج آقا خانه نبود. از بچه ها هم که خبری نداشتم. یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی، با لباس خاکی و عرق کرده، آمد تو. تا دید رخت خواب پهن است و خوابیده ام، یک راست رفت توی آشپزخانه. صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می آمد. برایم آش بار گذاشت. ظرف های مانده را شست، سینی غذا را آورد، گذاشت کنارم. گفتم:«مادر!چرا بی خبر؟» گفت: « به دلم افتاد که باید بیام.»
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم!
دیدم او به من حسین (ع) را هدیه داده!
از شکایتم پشیمان شدم...
برچسب ها: امام حسین، کربلا، شکایت
مادر گفت:«آقا مهدی! این که نمی شه هر دو هفته یک بار به منیر سر بزنین.
اگه شما نرین جبهه، جنگ تعطیل می شه؟»
مهدی لبخند می زد و می گفت:«حاج خانم! ما سرباز امام زمانیم. صلوات بفرستین.»
برچسب ها: امام زمان, سرباز, جبهه